و من دوست دارم صدایت کنم ...

مجموعه شعر فارسی - احمد نیکنامی

و من دوست دارم صدایت کنم ...

مجموعه شعر فارسی - احمد نیکنامی

امشب....!

ای عشق! در آغوش که سر می کنی امشب ؟ 

دامان که می گیری و تر می کنی امشب ؟؟! 

 

لب بر لب معشوق و چمان در چمن او 

زین درد مرا خون به جگر می کنی امشب ! 

 

گیسو به کف باد رها کرده و ما را 

آتش زده، کانون شرر می کنی امشب 

 

ای شیوه ی چشمان تو با عشوه هماهنگ 

بنیاد مرا زیر و زبر می کنی امشب 

 

تا اوج جنون می روی از خویشتن خویش 

با دیده ی بینا ، تو خطر می کنی امشب ! 

 

دستان حنا بسته ی تو، خون دل ماست 

از کشتن ما صرف نظر می کنی امشب ؟ 

 

گفتند که صبر و ظفر اقران قدیمند 

بی صبر، تو آغاز ظفر می کنی امشب !! 

 

لبهای تو را بوسه زدن حسرت ما شد 

لبهای خسان، تَنگ شکر می کنی امشب 

 

هر لحظه چو رویای فریبنده ی دوری 

از خاطر خونبار گذر می کنی امشب 

 

دلداده ی دیروزم و بیچاره ی فردا 

در بستر اغیار ، سحر می کنی امشب ! 

 

هرچند که دیروز خسی با تو بدی کرد 

در حق من اما، تو بتر می کنی امشب ! 

 

تسلیم که خواهی شد و رقصان چه بزمی 

بی شرم به هر سوی نظر می کنی امشب ؟! 

 

می رقصی و می چرخی و با ناز عجیبی 

از شهر حیا، مست سفر می کنی امشب ! 

 

ای رفتن تو از بر من زهر هلاهل 

یکباره و ناگاه، اثر می کنی امشب ! 

 

صد بار مرا کشتی و گفتی که قضا بود 

کافی ست؛ خدا را، چه قَدَر می کنی امشب...!!؟