و من دوست دارم صدایت کنم ...

مجموعه شعر فارسی - احمد نیکنامی

و من دوست دارم صدایت کنم ...

مجموعه شعر فارسی - احمد نیکنامی

باران

بگذار در ذهنم خیالت جان بگیرد

دستانم از دستان تو فرمان بگیرد


بگذار این آواره ی سر درگریبان

در محضر لطف شما سامان بگیرد


تاچند بر مرداب ماندن دل سپارم

کم مانده روحم بوی الرحمان بگیرد!


تفتیده ام همچون کویر از تشنه کامی

امداد کن تا اندکی باران بگیرد


بر ما ببار ای عشق تا در مقدم تو 

تکثیر این پژمرده ها پایان بگیرد


احساس من آبستن یک انفجار است

آماده باش امشب تو را دامان بگیرد...!


مجموعه شعر : این کتاب را به نخ بادبادکت ببند, 

 سروده صاحب این وبلاگ در نمایشگاه موجود است :

۱-راهرو ۲۳-غرفه ۱- انتشارات فیض کاشانی 

۲-همان راهرو ۲۳- غرفه ۲۱ - انتشارات فهرست

هیچستان

تو مثل من آواره و حیرانی، من نیز چون تو خسته و سرگردان

بی تو تمام کوچه ها بن بست اند، و پارک ها همه بی تو قبرستان


فرقی نمی کند چه روزی باشد، وقتی دلم از هر کسی می گیرد

فرقی نمی کند چه شهری باشم، تهران، میانه، زنجان یا تاکستان!


هرچند فردم بی تو، اما زوجم! همدرد همراهم نمی پرسی کیست؟

با سایه ها ولگردی ام گٌل کرده ست، در ظهرهای ساکت تابستان!


در روح من شب شد، شبی طولانی، بادا که هرگز درنیاید خورشید

من خسته ام، من خسته از روییدن، ای کاش که هرگز نبارد باران


من از عطش می سوزم و آبی نیست، در باور چشمان من خوابی نیست

تاریک و تاریک است و مهتابی نیست، چون نیستی در خاطراتم مهمان


از من مپرسید از کجا می آیم، نامم چه و ننگم چه و دردم چیست

من از خودم همین قّدَِر می دانم، که بی تو هیچم، مردی از هیچستان!!