با تلخی بی شمار کامم چه کنم ؟
با نام تو در کنار نامم چه کنم ؟
من از تو پُرم ولی تو از من خالی
با نیمه ی بی نیمه ی جامم چه کنم ؟
به داد من نرسیدند بین بحران ها
دلم گرفته ز دست فرشته - شیطان ها!
هنوز درد نشسته در استخوان من
اگرچه غرقه ام اکنون میان درمان ها
هنوز پیرو عشقم وگرنه بر ترکت
رسیده است به دستم ز عقل فرمان ها
اگرچه رفته ای و سوی من نمی نگری
هنوز عطر تو جاری ست در خیابان ها
هنوز جای قدمهای توست روی زمین
هنوز خوی تو را می وزند توفان ها!
خزان رسید و نفسهای بوستان افسرد
خدای سبز بهار، امر کن به باران ها!
ز تیرگی بی مهار شب مهراس
که می رسند ز سمت سپیده مهمان ها...