شیطان بودی و من خدایت کردم
کرمی بودی که اژدهایت کردم !
اندازه ی خر نیز نمی فهمیدم
که گرگی و ؛ با گله رهایت کردم !
با تلخی بی شمار کامم چه کنم ؟
با نام تو در کنار نامم چه کنم ؟
من از تو پُرم ولی تو از من خالی
با نیمه ی بی نیمه ی جامم چه کنم ؟
یک جمله ز تو کتاب را می سوزد
عطر تو ، دل گلاب را می سوزد
چشمان تو، چون به خواب آغشته شود
می دزدد خواب و تاب را می سوزد