و من دوست دارم صدایت کنم ...

مجموعه شعر فارسی - احمد نیکنامی

و من دوست دارم صدایت کنم ...

مجموعه شعر فارسی - احمد نیکنامی

ققنوس

رم می دهی، پر می کنی طاووس هایم را

شاید تو القـا می کنی، کابوس هایم را؟

هرم لبانم در تو تاثیری نمی بخشد

انگار بر یخ نقش کردم بوس هایم را

آن قدر در گوش کرت فریاد من گم شد

گویی که خارا می خورد پابوس هایم را

در پیش پایم گم شدم، مقصد نمی بینم 

بلعید اینجا غول شب، فانوس هایم را

خاکسترم بر باد رفت و شعله ام در آب

این سان سترون کرده ای ققنوس هایم را

نظرات 2 + ارسال نظر
ا.ن 1391/07/02 ساعت 17:11

*۲*

بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است
بیار باده که بنیاد عمر
بر باد است...

کمال 1390/11/18 ساعت 22:04 http://unutma.blogsky.com

در پیش پایم گم شدم مقص نمی بینم...
«مقصد» اینجا زبان شعر رو به هم ریخته،
اگر من جای تو بودم می نوشتم:
در پیش پایم گم شدم، چیزی نمی بینم
یا یک چیزی تو همین مایه ها که زبانش به بقیه شعر بخوره

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد