و من دوست دارم صدایت کنم ...

مجموعه شعر فارسی - احمد نیکنامی

و من دوست دارم صدایت کنم ...

مجموعه شعر فارسی - احمد نیکنامی

معیار

لاله ها از خاک ما کوچیده اند

زخم های ما نمک پوشیده اند


تیغ های تیز غیرت خفته است

عشق را روح جسارت خفته است


کشور امروز چون دیروز نیست

عشق را جا در دل امروز نیست


سبک وارون گشت و دیگر شد سیاق

ماه را بردیم با خود در محاق


از غزالان نام مُشکی مانده است

از شهیدان یاد خشکی مانده است


رو به غرب است آفتاب انقلاب

بسته شد آیا کتاب انقلاب؟!


آنچه ناحق بود، قدر مطلق است

سیم و زر معیار حق و ناحق است


بازهم آغاز شد عصر سگی

با سیاست همعنان شد بی رگی


سنگها در دستهامان شد عقیم

باز هم برگشت شیطان رجیم


صد تبر داریم و ابراهیم نیست

کعبه را بتخانه بودن بیم نیست


ریشه های عدل را خشکانده ایم

یاد مولا را ز دلها رانده ایم


شمع بیت المال در سوز و گداز

هر کسی سرگرم نفس و مست آز


چشم های هرزه بین تیز هیز

در کمین معصیت در پشت میز


بر حقیقت پرده پوشی کرده ایم

با خدا هم کم فروشی کرده ایم


روسپی زاده است اینجا اقتصاد

تا که راحت تر فرود آید فساد


قلب او در جیب هایش می تپد

خود بدان دیگر کجایش می تپد!!


هر کسی ناراست تر، پُرپول تر

هر کسی پرپول تر، شنگول تر!


دامن گلها همه خیسی گرفت

روسری ها را دگردیسی گرفت!


چهره فرهنگ را سگ لیس زد

بوسه بر پیشانی اش، ابلیس زد


عشق شد بازیچه دست دلار

می خزد در بستر هر نابکار


ذکرهامان ادعایی بیش نیست

می رویم و مقصدی در پیش نیست


یک نفر هستیم و یک صد دسته ایم!

کفر را با دین تناسب بسته ایم


شورها افتاده از جوش و خروش

مطلق ما گشته نسبیت فروش


ای خدا جز تو تسلی مان نماند

در شب و ظلمت، تدلی مان نماند


بازگرد ای تیغ ، وقت خواب نیست

جرعه ای لب تشنگان را آب نیست


بازگرد از برق تو بینا شویم

با زبان تیز تو معنا شویم


زخممان از ناز مرهم دور باد

چشم های عافیت بین کور باد! 



نظرات 3 + ارسال نظر
ا.ن 1391/07/02 ساعت 17:46

*۱۰*

بگیر باده...!!
که عمریست از سر امن
به کنج عافیت از بهر عیش ننشستی!

درود دکتر جان عالی بود

شعر فوق العاده ای بو

قابلی نداشت...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد