چشم هایت به خویش خوانده مرا
به هوای جنون کشانده مرا
دست های پر از عطوفت تو
مثل یک طفل ، پرورانده مرا
تا سر کوچه ی تماشایت
جذبه ی عشق تو دوانده مرا
من پلنگم که روی ماه شما
تا سر قله ها رسانده مرا !
دیده ات همکلام باران ها
به سر، الماس ها فشانده مرا
من کتابم به یک زبان غریب
که به جز تو، کسی نخوانده مرا !
*۱۵*
تو کتابی به یک زبان غریب
غیر من هیچ کس نخوانده تو را..!!!
درود
فوق العاده و بی نظیر بود ،استفاده کردم
سلام
چشم هایت به خویش خوانده مرا...
شروع زیبایی بود
با مهر و احترام
از تصاویر قشنگی که لابه لای بیت هاتون نشسته بود لذت بردم
مخصوصا ژلنگ و ماه رو که خیلی خیلی خوشم اومد
راستی سلام
و راستی تر
آپم
(ممنون بابت لطفتون به وب حقیرم)
سلام .
می ترسم هی بگم خیلی قشنگه و فکر کنید تعریفم از نوع تعارفات معموله !
اما بی تعارف لذت بردم از خوندن این شعر.
بیت الغزل:
من کتابم به یک زبان غریب
که به جز تو، کسی نخوانده مرا !