بگذار در ذهنم خیالت جان بگیرد
دستانم از دستان تو فرمان بگیرد
بگذار این آواره ی سر درگریبان
در محضر لطف شما سامان بگیرد
تاچند بر مرداب ماندن دل سپارم
کم مانده روحم بوی الرحمان بگیرد!
تفتیده ام همچون کویر از تشنه کامی
امداد کن تا اندکی باران بگیرد
بر ما ببار ای عشق تا در مقدم تو
تکثیر این پژمرده ها پایان بگیرد
احساس من آبستن یک انفجار است
آماده باش امشب تو را دامان بگیرد...!
سخت است...
اینکه نمرده باشی،
ازتوبخواهند...
گورت راگم کنی!!
*۲۲*
دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک
جامه ای در ........................!!
تاچند بر مرداب ماندن دل سپارم
کم مانده روحم بوی الرحمان بگیرد!
....
احساس من آبستن یک انفجار است
آماده باش امشب تو را دامان بگیرد...
شعرهایی را که پایان این چنینی دارند دوست دارم.
مانا باشید.
احساس من آبستن یک انفجار است
شاید همین امشب تو را دامان بگیرد
.
.
.
دیشب علمِ یاد تو افروخته بودم
تا صبح به رؤیای تو دل باخته بودم
هر چند دلم در تب دیدار تو می سوخت
با عکس خیالی ز رُخت ساخته بودم
اینک تو رفته ای و نمی دانم
آیا کدام هلهله ات شاد می کند
آیا کدام عاشق صادق
نام تو را شبانه
در کوچه های شب زده
فریاد می کند
پرواز در هوای خیال تو دیدنی ست
حرفی بزن که موج صدایت شنیدنی ست
شعر زلال جوشش احساس های من
از موج دلنشین کلام تو چیدنی ست
یک قطره عشق کنج دلم را گرفته است
این قطره هم به شوق نگاهت چکیدنی ست
خم شد- شکست پشت دل نازکم ولی
بار غمت ـ عزیز تر از جان ـ کشیدنی ست
من در فضای خلوت تو خیمه می زنم
طعم صدای خلوت پاکت چشیدنی ست
تا اوج ، راهی ام به تماشای من بیا
با بالهای عشق تو پرواز دیدنی ست
سلام سایت خیلی خوبی داری ازمطالبش خوشم اومد تبادل لینک با وبلا گ ها را ایجاد کرده .شما میتونی با تبادل لینک با ایران پایگاه آماربازدیدخودتون چند برابر کنین