و من دوست دارم صدایت کنم ...

مجموعه شعر فارسی - احمد نیکنامی

و من دوست دارم صدایت کنم ...

مجموعه شعر فارسی - احمد نیکنامی

۳۶۵

سیصد و شصت و پنج شاخه ی گل

پشت درهای بسته پرپر شد

سیصد و شصت و پنج نوبت عشق

لب من خشک وچشم من تر شد


سیصد و شصت و پنج نوبت سیب

اتفاقی شد از درخت افتاد

سیصد و شصت و پنج گونه نقاب

روی دوشیزگان بخت افتاد


سیصد وشصت و پنج روز فراق

سیصد و شصت و پنج شب دوری

دیده ام با دو چشم ابری خود

کرده ام اختیار مجبوری!


سیصد و شصت وپنج جرعه عطش

سر نهاده کویر را بر دوش

سیصد و شصت وپنج اقیانوس

تشنگی را فشرده در آغوش


سیصد و شصت وپنج شهریور

آتش افکند در تمامی من

در تب بی نهایت مرداد

کم نشد ذره ای ز خامی من


سیصد و شصت وپنج بهمن درد

روی اردیبهشت را پوشاند

سیصد و شصت وپنج فروردین

بی بنفشه سرود هجرت خواند


اصل را، فرع را، تن و جان را

در هم آمیختی و لرزاندی

سیصد وشصت وپنج ساعت را

بر خلاف زمانه چرخاندی


سیصد وشصت وپنج تنهایی

سیصد و شصت وپنج بی خوابی

می شمارم تمام شبهایم

پر شده از حضور بی تابی


سیصد و شصت وپنج فنجان تلخ

سیصد و شصت وپنج....باز فریب

مثل هر روز ، زن همان غایب

مثل شبهای پیش، مرد، غریب....



نظرات 11 + ارسال نظر
رها 1391/08/24 ساعت 18:58

سیصدوشصت وپنج حسرت را
همچنان میکشم به دنبالم...
وااااااااااااااااااااااای چقدشعراتون قشنگه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ا.ن 1391/07/02 ساعت 18:28

*۲۳*

و من هر روزی را که ورق زدم
نام تو زلال ترین تصویر دقایقم بود...

قاسمی 1391/04/20 ساعت 22:49

سلام عزیز وبلاگ پاسداشت شهید گرانقدر دکتر نیکنامی
واقعا برایم تاثیرگذار بود او مایه افتخار همه ماست .
براستی که خوبان چو پرده برگیرند عاشقان پیششان چنین میرند.

گذری عاشقانه 1391/04/04 ساعت 10:13

گر بدین سان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را، به رسوائی نیاویزم
بر بلندِ کاجِ خشکِ کوچه بن بست
گر بدین سان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود چون کوه،
یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک...
شاملو

با این دل ماتم زده آواز چه سازم
بشکسته نی ام بی لب دم ساز چه سازم

در کنج قفس می کُشدم حسرت پرواز
با بال و پر سوخته پرواز چه سازم

گفتم که دل از مهر تو برگیرم و هیهات
با این همه افسونگری و ناز چه سازم

خونابه شد آن دل که نهانگاه غمت بود
از پرده در افتد اگر این راز چه سازم

گیرم که نهان برکشم این آه جگر سوز
با اشک تو ای دیده غفار چه سازم

تار دل من چشمه الحان خدایی ست
از دست تو ای زخمه ناساز چه سازم

ساز غزل سایه به دامان تو خوش بود
دور از تو من دل شده آواز چه سازم

سلام.سالنامه زیبایی خواندم از شما.همه ۳۶۵ روزتان تا ابد مانا به شادابی.

سیصد و شصت و پنج آرزو....
http://taalkh.blogsky.com


تمام
یک کلام
تنها یک واژه است
برای آن زمان
که دیگر
واژه ها
خسته در خوابند و
در رؤیای شعری
به سر می برند
ناتمام

درود بر شما
سری هم به من بزن
پایدار و شادزی

ا.ن 1391/03/21 ساعت 02:54

ای که مهجوری عشاق روا می داری/عاشقان را ز بر خویش جدا می داری/ تشنۀ بادیه را هم به زلالی دریاب/به امیدی که در این ره به خدا می داری

[ بدون نام ] 1391/03/21 ساعت 02:49

یک..
دو..
.
.
.سی صد..
سیصد و یک..
.
.
سیصدو شصت و چهار
"سیصد و شصت و پنج نوبت عشق"
روز های بی تکرار...
و من هر روزی را که ورق زدم نام تو زلال ترین تصویر دقایقم بود...
"سیصد و شصت و پنج لحظۀ ناب"
!!

سلام.
این شعر هم یکی از زیباترین شعراتونه و خیلی دوسش دارم.
فوق العادست.


در ضمن آپم .خوشحال میشم نظرتونو بدونم.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد