ز چشمهای تو بوی فریب می شنوم
اگرچه از لبت امن یجیب می شنوم!
تو باغبان شدی اما ز زیر دندانت
صدای ناله زدن های سیب می شنوم!
تو لحظه لحظه قسم می خوری که تنهایی
ولی ز لحن تو نام رقیب می شنوم!
برای آنکه نپویی به سمت من راهی
بهانه های فراز و نشیب می شنوم!
اگرچه تیرگی روح تو فراگیر است
ز صبح، مژده ی فتح قریب می شنوم....!
پسرررر ، چه دردی پشت این شعر هست. انگار همه گیر هم هست
تو لحظه لحظه قسم می خوری که تنهایی
ولی زلحن تو نام رقیب می شنوم
عالی بود وبه دل نشست
موفق باشید
صدای ناله زدن های سیب می شنوم....
دلم برای غزل تنگ است که این روزها خودش را از من گرفته....
برای آمدنش نماز باران میخوانم
شما که زیر این بارشی، برای نویسا شدنم دعا کن
سلام
*۲۷*
تو لحظه لحظه قسم می خوری که تنهایی
ولی ز لحن تو نام رقیب می شنوم!
دلم تنگ است،
دلم اندازه حجم قفس تنگ است،
سکوت از کوچه لبریز است،
صدایم خیس و بارانی است،
نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی است...
سلام
دوباره همون مفهوم و دوباره نفرین به خیانت...
در ادامه...
برایم کوهی از درد آفریدند
تو را افسوس بی درد آفریدند
تو را با هر که خواهی زوج کردند
مرا تنها ترین فرد آفریدند!!