محرم و صفر روزهای بالیدن است نه نالیدن ، بساطش آموزه است نه موزه ، تمرین خوب نگریستن است نه خوب گریستن ، نماد شعور مذهب است نه شور مذهب ، منتظران مهدی به هوش باشند ، حسین را منتظرانش کشتند. محمد نماینده. موفق باشید. شعراتون قشنگ بود. منم این شعر رو نوشتم امیدوارم خوشتون بیاد. بچه هاشمی
در اصل گرگ "بالان"یا در آمیانه-بالون- دیده است. بالان به معنای تله. و گرگ هایی که از تله نجات پیدا می کنند -با یک پای لنگ-دیگر روزها به شکار نمی آیند و بسیار محتاط عمل می کنند و...
اول باید بگم دور از جون دوم باید بگم ضربه ی مصرع آخر عالی بود... و محتواش چقدر به دلم نشست. انگار یه واقعیت تلخ رو به بهترین وجه تصویر کرده باشید، و نمیدونم چرا تلخی ها منو به لبخند دعوت می کنن قلمتون پایدار آهان راستی یه چیزی شبیه رباعی که نوشتم رو می نویسم. شاید فقط واسه کلمه ی "گرگ" : بعد از تو به جای گریه می خندیدم از وحشت دوریت نمی ترسیدم آن بره ی ساده لوح تو دیگر مُرد من گرگ بیابانم و باران دیده م!!
رها کن تمام گرگها و گله ها را،شیطان و اژدها و... خاصیت طبیعت است،این.
شاید باید گرگی،شیطانی و ... باشد تا تو قدر منِ خودت را یا بره ات را بدانی...!چشم ها را نشسته ایم و انتقام از گرگ ها می گیریم!
برای انسان بازیگوش که سیبی میخورد به نگاهی، هشدار هایی باید؛گاهی...! (که: فرزند!! کو ندارد نشان از پدر!!- دیگر آدم نیست-حوا می شود!) -گرگ می شود در لباس میش!!ـو آه!!!که چه مظلومانه همه ی ما فریب گرگ های قصه را می خوریم!!!
انسان، حواست را جمع کن تا به دنبال مقصر نگردی!تا به جویی نفروختی هستی را، قدر ملک جهان را بدان... شاید گاهی باید گفت : بیچاره گرگ ها! وای از من!!
بیا ساقی آن آب اندیشه سوز که گر شیر نوشد شود بیشه سوز
بده تا روم بر فلک شیر گیر به هم بر زنم دام این گرگ پیر!!
دخیل بسته است بوی پیراهنت بر پیچ پیچ ِاین همه پیچک که به دیوار حیاط خانه مان ... سَرَک می کشید و تو بودی که راه بروی و بی هراس از همه ی پسران همسایه بلند بلند ترانه ببافی و روی آجرهای حیاط عکس قلب های شکسته را بکشی دخیل بسته است عطر تنت بر چهار گوش باغچه و تمام روزهای سال نرگس می رویاند از دل ِمرده ی هر چهار گوشه و تو نیستی ...
سلام.شدیدا"غافلگیر شدم! بینهایت از خوندن این کارها لذت بردم و صمیمانه براتون آرزوی موفقیت دارم خوندن اینها تحریکم کرد که سریعتر غزلک آخرمو به اتمام برسونم...ممنون !
ادم ها نه دست هایشان اردی هست
نه صدایشان را نازک می کنند
پس من از کجا بدونم
"گرگ" هستنند؟؟؟
سلام
استاد واقعا بهتون تبریک عرض میکنم با این شعر های فوق العاتون!
بسیار زیبا
براتون ارزوی بهترین ها رو دارم
سلام. من اومدم تا بگم خوب بود. موفق باشید
سلام
محرم و صفر روزهای بالیدن است نه نالیدن ،
بساطش آموزه است نه موزه ،
تمرین خوب نگریستن است نه خوب گریستن ،
نماد شعور مذهب است نه شور مذهب ،
منتظران مهدی به هوش باشند ،
حسین را منتظرانش کشتند.
محمد نماینده. موفق باشید. شعراتون قشنگ بود. منم این شعر رو نوشتم امیدوارم خوشتون بیاد. بچه هاشمی
اندازه ی خر نیز نمی فهمیدم
که گرگی و ؛ با گله رهایت کردم !
درود
خبرت هست از آن گرگ که بر گلّه فتاد .
خامی ما سببش بود و چه کار، آسان شد!
شاد باشید
سلام
ممنون ا.ن
چه قدر جالب، واقعا نمیدونستم. ممنون که باعث شدین اصل موضوع رو بدونم.... ممنون
سلام
خطاب به خانم گرجی:
-البته شعرتون زیبا بود-
در اصل گرگ "بالان"یا در آمیانه-بالون- دیده است.
بالان به معنای تله. و گرگ هایی که از تله نجات پیدا می کنند -با یک پای لنگ-دیگر روزها به شکار نمی آیند و بسیار محتاط عمل می کنند و...
سلا م اتفاقی سری به وبلاگتون زدم
اتفاقی عاشق این شعرتون شدم
ودلم می خواد اتفاقی بیفته که شما خیلی اتفاقی به منم سر بزنید
بهترین ها رو براتون آرزومندم
اول باید بگم دور از جون
دوم باید بگم
ضربه ی مصرع آخر عالی بود... و محتواش چقدر به دلم نشست.
انگار یه واقعیت تلخ رو به بهترین وجه تصویر کرده باشید،
و نمیدونم چرا تلخی ها منو به لبخند دعوت می کنن
قلمتون پایدار
آهان راستی یه چیزی شبیه رباعی که نوشتم رو می نویسم. شاید فقط واسه کلمه ی "گرگ"
:
بعد از تو به جای گریه می خندیدم
از وحشت دوریت نمی ترسیدم
آن بره ی ساده لوح تو دیگر مُرد
من گرگ بیابانم و باران دیده م!!
بدرود
با غزلی تازه به روزم
بیا و بخونم
عالی بودید
به منم سر بزنید و نوشته هامو بخونید
منتظرتونم
بی صبرانه
لینکتون کردم
اگر خواستید لینکم کنید
خیلی زیباست سروده تان
سلام.
به روز هستم و منتظر حضور گرمتان...
[گل][گل][گل]
رها کن تمام گرگها و گله ها را،شیطان و اژدها و...
خاصیت طبیعت است،این.
شاید باید گرگی،شیطانی و ... باشد تا تو قدر منِ خودت را یا بره ات را بدانی...!چشم ها را نشسته ایم و انتقام از گرگ ها می گیریم!
برای انسان بازیگوش که سیبی میخورد به نگاهی، هشدار هایی باید؛گاهی...! (که: فرزند!! کو ندارد نشان از پدر!!- دیگر آدم نیست-حوا می شود!)
-گرگ می شود در لباس میش!!ـو آه!!!که چه مظلومانه همه ی ما فریب گرگ های قصه را می خوریم!!!
انسان، حواست را جمع کن تا به دنبال مقصر نگردی!تا به جویی نفروختی هستی را، قدر ملک جهان را بدان...
شاید گاهی باید گفت :
بیچاره گرگ ها! وای از من!!
بیا ساقی آن آب اندیشه سوز
که گر شیر نوشد شود بیشه سوز
بده تا روم بر فلک شیر گیر
به هم بر زنم دام این گرگ پیر!!
دخیل بسته است
بوی پیراهنت
بر پیچ پیچ ِاین همه پیچک
که به دیوار حیاط خانه مان
... سَرَک می کشید و تو بودی
که راه بروی و بی هراس
از همه ی پسران همسایه
بلند بلند ترانه ببافی
و روی آجرهای حیاط
عکس قلب های شکسته را بکشی
دخیل بسته است
عطر تنت بر چهار گوش باغچه
و تمام روزهای سال
نرگس می رویاند
از دل ِمرده ی هر چهار گوشه
و تو نیستی ...
الهام کریمی
خیلی زیبا بود ...
سلام
آقای دکتر زبان برنده ی این شعرو خیلی خوب درک کردم....
و نفرین به خیانت از هر نوعش
*توبه کردم!
توبه ای از ته دل
دیگر عاشق نخواهم شد...!
اینها را دلم گفت
ولی چه تضمینی
آخر به گرگ ها اعتمادی نیست .*
سلام.شدیدا"غافلگیر شدم!
بینهایت از خوندن این کارها لذت بردم و صمیمانه براتون آرزوی موفقیت دارم
خوندن اینها تحریکم کرد که سریعتر غزلک آخرمو به اتمام برسونم...ممنون !