صدای زنگ تلفن٬ ناگهان می ریخت در گوشم
سلامت نازنین٬ از پشت خط می برد از هوشم
«سلام احمد! کجایی پس؟ چطوری؟ سخت دلتنگم
برای دیدنت هر لحظه چون خورشید در جوشم!
تن و جانم چو آتش٬ گر گرفته ست از خیال تو
برای بوسه ات مشتاقم و خالی ست آغوشم!»
و من ساکت٬ سراپا گوش و از لحن صدای تو
پر از شادی تمام ذره های جان مدهوشم
برایم شعر می خواندی٬ برایت شعر می خواندم
و می شد تلخی دنیا٬ کنار تو فراموشم...
نمی دانم کجا هستی؟ تو می دانی کجا هستم؟!
زمانه شهد می ریزد ولی من زهر می نوشم!.....
درد دلش رابه من میگفت
اماحیف
دردش برای من ماندو
دلش برای دیگری...
سلام آقای دکتر شعرهاتون بسیار زیبا هستن بهتون تبریک میگم.
دیر آمدی باران
دیر
من در جایی
در حجم نبودن کسی خشکیدم
روزهای آرامی برایتان آرزومندم
دل به آبی آسمان بدهی
به همه عشق را نشان بدهی
پاک در راه دوست جان بدهی؛
دوستت عاشق زنت باشد!!!
حالم از زندگی به هم می خوره دکتر
داروی حال به هم خوردن از زندگی سراغ نداری؟!
زمانه شهد می ریزد ولی من زهر می نوشم...
چقدر عالی بود این شعر...
سنگیست برای زدن،
مرا...
خیال تو!!!
آنوقت که دریچه ی
سینه ام را،
دردمی گیرد
این چه در زدنیست،
درهای بازرا؟؟؟!!!...
فی البداهه ای تقدیم...
کار فوق العاده ای بود
لااقل من که بسیار خوشم اومد...
ممنون از نظر لطفتون
گاهی کاری از کسی بر نمیاد. آدما میان و بی هیچ رد پایی می رن... و فقط گند می زنن به اعصاب آدم
باید عادت کنم بی تفاوت باشم
راستی
با یک چارپاره به روزم
منتظر شما برای خوانش و نقد
راستی تر
سلام!
وقتی به روی پنچره ای "ها"می کنم،
یعنی غبارهجرتوازدل"رها"میکنم
فی البداهه درنبودتان تقدیم...
گفتمش دل میخری پرسید چند ؟
گفتمش دل مال تو تنها بخند
خنده کردو دل زدستانم ربود
تا به خود باز آمدم او رفته بود
دل زدستش روی خاک افتاده بود
جای پایش روی دل جا مانده بود
استادم:
تولدنوزادی نارس امیدکه درشیشه ی انتقاداتتان تکامل یابد!
زمان تولدش جالبه:3:33بامدادسه شنبه...
یک اتفاق درآغوش کشیدمرا
من ازطلوع دیدگان توغایبم
گویی که قاصدک دربعدیک زمان
بوسیدروی گونه های دقایقم
حسرت خفته دربسترانتظار
ازناله های سکوت بیداراست
گویی که لاله های داغ دیده هم
ازهرم دیدگان توداغداراست..
بقه اش باشه بعدابسراییم!!!!
رفع مزاحمت،
بدروووووووووووووووووووووووووووووود.
از شوق شراب عشق ،ساغر شده ام
می ریز و به نام جام تکرارم کن
تا پینه ببندد لبت از نام گسم
با لحن خوشت مدام تکرارم کن
من نام تو را به هر که دیدم گفتم
پس از سر انتقام تکرارم کن
سلام خدمت غریبه ای که امید می رود به زودی زود رخت آشنایی به تن کند
کاش کاری از دست ساغر خالی ما بر می آمد و مستی شعری ،از دستان توانای قلمتان ،سکوت وبلاگتان را به هم می زد .
استاد برایتان یک بغل شعر ناب آرزو می کنم و امید دارم سعی مرا اجابتی در پی باشد
در ضمن سپاس گزارم از اینکه در ازدحام اینهمه کار و مشغله یادی هم از من می کنید
سلام استاد
خوشحالم که بالاخره وبلاگتون رو پیدا کردم
سر فرصت برمیگردم
قربونتون برم
نمی دانم کجا هستی؟ تو می دانی کجا هستم؟!
.
.
.
.
.
این مصراع خیلی عجیب و دوست داشتنی بود و البته ناراحت کننده...
..................
ولی من زهر می نوشم .
درود .
به چه شوق گفتم این را که تو آمدی سراغم .
به چه ذوق می نشینم زتو بشنوم کلامی . می . می.
شادددد باشیدددد.
جناب نیکنامی
خذعبل خوبی بود
از شما بعیده یه گفتگوی شخصی چند سال پیش رو شعر بنامی و به خورد این جماعت بدی .
خوب نیست مخاطبها رو گاگول فرض کنید
در انتظار شعرهای واقعی شما هستیم .
سلام.
به روز هستم و منتظر حضور گرمتان
[گل]
زیبا بود و عالی.....
به وبلاگ من هم سر بزنید.ممنون
حتی خیال بی تو شدن می کشد مرا
کارم به روزگار جدایی نمی رسد
به روزم و منتظر حضورتون
چه احساسی چه تحسینی؟!
لذت تمام نوشته هایت گوارای وجودتان..
آفرین...
درود بی نهایت.
آمدی سرزده امّا خبرت نیست که من .
سر و جانم بفدای همه مهمانهاست .
نیک نامیّ و به نیکی به دلم جا داری .
که ببوی تو ،دلم سر ز همه بستانهاست.
مسرورم به دیدار مجدّد.
به روزم
خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز
کز این شکار فراوان به دام ما افتد...
وقتی سرمایه خیال هست...
گفتنم نمیاد..
من از زمانی که قلب خود را گم کرده است می ترسم
من از تصور بیهودگی اینهمه دست
واز تجسم بیگانگی اینهمه صورت
می ترسم
من فکر می کنم ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود
(فروغ)
سلام
وما همچنان منتظر به روز شدن شما هستیم
سلام
به پست های من دعوتید
با احترام :
مهدی آخرتی
سلام .خیلی زیباست حس و حال شعرتان
حرفی از دل که بر دل می نشیند
مانا باشید و توانا
درود..
آقای نیکنامی عزیز.. بالاخره تونستم وبلاگ شما رو پیددا کنم.. و از دورها.. به شما همشهری هنرمند و شاعرم درودی بفرستم پر از غرور
برام کامنت گذاشته بودید اما آدرسی ازتون نبود. و من خیلی گشتم تا اینکه روزی خیلی اتفاقی... از وبلاگ یکی ار دوستانم.. خانم مریم اکبری.. آدرس وبلاگتونو پیدا کردم و...
خوشحالم که هستید و خوشحال ترم خواننده ی شعرهای پر مغزتون شدم
مایه افتخاره برای من کنار سرودنهای شما بالا اومدن
مانا باشی
سلام عالیه دوست عزیز باوقارم. کیف کردم.............
سلام
اولین بار بود از طریق وبلاگ گذری عاشقانه گذرم به وبلاگتون افتاد
از پست اخرتون خیلی لذت بردم و البته تورقی سرسری در باقی پستاتون هم کردم
لذت بردم
ان شاالله طبعتون بر قرار باشه
سر فرصت باقی رو هم میخونم
پاینده باشید
یاحق
چگــونه شــرح دهـم بت پرست یعنی چه؟
کســی که دل به تــو یک عمـر بست یعنی چه؟
بـرای لحظه ی اول که دیدمت ناگاه
نخورده تجربه کردم که مســت یعنی چه!!
گذشتـی و نگذشتـم که خـاطرت باشـد
کسـی که پای دلـش مانده است یعنـی چه!
گلایه می کنـد از گریه ام خدا ، امـا
زمین نخورده بفهمد شکسـت یعـنی چه!!
تــو را که تـرک کنـم تازه بعـد می فهمـی
که انـتـقـام من و ضرب شصـت یعنـی چه !!
الهــام دیداریان
وای ...وای ...وای...
عالی بود.
خیلی خیلی دوسش دارم.
بی نهایت زیبا ...
...
...
...
بی تو دو عالم همه هیچ است و پوچ
آی پرستو مکن آهنگ کوچ
بی تو پریم از کمی و کاستی
می روی از کوچه ی ما راستی
آهوی اندیشه زمن رم مکن
چشم مرا مهبط شبنم مکن
آینه با آه مساز اینقدر
با همه کس عشق مباز اینقدر
آینه با عکس همه دل مباز
کار دلم اینهمه مشکل مساز
در دلت اندیشه ی من بود کاش
ای غزل آلوده دو بیتی مباش
جز تو به کس نیست مرا دسترس
خیز و به فریاد نگاهم برس
آی فریبای غزل گوش کن
جای مرا تنگی آغوش کن
... (دکتر احمد نیکنامی)
سلام داشتم لابلای سررسید سال ۷۶دنبال خاطرات آنروزها می گشتم که برخوردم به این شعر زیبا
همراه این شعر چقد ر اشک ریخته بودم به انتهایش که رسیدم ونام شاعرش را خواندم
با خودم گفتم چقدر این دنیا کوچک است که من اینجا در این محیط مجازی دوباره نشسته ام به مطالعه ولذت بردن از اشعارتان
موید باشید
فکرش نباش مال کسی جز تو نیستم
دیگر به فکر هم نفسی جز تو نیستم
عشق تو خواست با تو عجینم کند که کرد
وقتی به عمق من برسی جز تو نیستم
بعد از چقدر این طرف و آن طرف زدن
فهمیده ام که در هوسی جز تو نیستم
یک آسمان اگر چه به رویم گشوده اند
من راضیم که در قفسی جز تو نیستم
حالا خیالم از تو که راحت شود عزیز!!
دیگر به فکر هیچ کسی جز تو نیستم
از: مهدی.فرجی
فکر می کنم جای پرانتز ها باید تغییر کند
«سلام احمد! کجایی پس؟ چطوری؟ سخت دلتنگم »
برای دیدنت هر لحظه چون خورشید در جوشم!
تن و جانم چو آتش٬ گر گرفته ست از خیال تو
برای بوسه ات مشتاقم و خالی ست آغوشم!
-این طور بهتر است-قشنگ تر است...
«سلام احمد! کجایی پس؟ چطوری؟ سخت دلتنگم...
.
.
.
.
عالی اخوی. عالی