و من دوست دارم صدایت کنم ...

مجموعه شعر فارسی - احمد نیکنامی

و من دوست دارم صدایت کنم ...

مجموعه شعر فارسی - احمد نیکنامی

انجماد

این روزها سرشارم از تردید و تنهایی 

حتی تو هم در خوابهای من نمی آیی  

 

افکار من سرد و سترون گشته و موهوم 

احساس من آبستن درد است و نازایی! 

 

در ازدحام دوری و کین و فراموشی 

سر درگریبان و گریزان رفت زیبایی 

 

در بندبندم انجمادی پنجه افکنده 

مانده زبان از گفتن و پایم ز پویایی 

 

از در درآمد احتمال و سایه و زشتی 

گم شد یقین و آفتاب و مهر و دانایی 

 

با خاطراتی زهرناک، اندیشه هایی خام 

دیروز مرد، امروز رفت و نیست فردایی...!

 

نظرات 14 + ارسال نظر
@@ 1392/05/30 ساعت 14:08

تنهایک برگ مانده بود،
درخت گفت:
منتظرت میمانم،
برگ گفت:
تابهارخداحافظ.
بهارشد،
امادرخت عشقش رادرمیان انبوه برگ هاگم کرد!

چه اشتباه بزرگیست، تلخ کردن زندگیمان
برای کسی که در دوری ما
شیرین ترین لحظات زندگیش را سپری میکند...

نسیم 1391/11/13 ساعت 23:27 http://www.935812.blogfa.com

از خوندن غزل های زیباتون بی نهایت لذت بردم
عالی و بی نقص بودند
موفق باشید

سلام آقای دکتر. مدت ها بود که نمیتونستم سر بزنم. این امتحانا دیگه حس و حالی نمیذارن برای آدم . یه چند روزیه که راحت شدم...
شما مثل همیشه عالی بودین.
موفق باشید و برقرار

ساغر 1391/11/09 ساعت 16:36 http://saghar85.blogfa.com/

گوشهایم را می گیرم ...
چشم هایم را می بندم ...
و زبانم را گاز می گیرم ...
ولــــی ...
حـــریـــفِ افکارم نمی شوم ...
چقـــدر دردنــــاک است ...
فــهــمــیــدن !

غمگینم مثل عکسے در اعلامیہ ے ترحیم کہ خنده اش همہ را مےگریاند...

شبنم 1391/11/03 ساعت 23:45 http://shabnam-nn.blogfa.com

سلام آقای نیکنام
مرسی از حضورتون

این مصرع پارادوکس زیبایی داره:
احساس من آبستن درد است و نازایی!

درود ..یار نه چندان قدیم..حال بدی دارم ..لطفا تشریف بیار وبلاگم درمورد سوگنامۀ مهندس همایون خرم ..رهنمود بفرماااا...ممنون .

ساغر 1391/10/29 ساعت 20:00 http://saghar85.blogfa.com/

سلام استاد

با عطش یک شعر زیبا آمدم سری بزنم به سرزمین احساس سر شارتان



این روزها سرشارم از تردید و تنهایی

حتی تو هم در خوابهای من نمی آیی



افکار من سرد و سترون گشته و موهوم

احساس من آبستن درد است و نازایی!



در ازدحام دوری و کین و فراموشی

سر درگریبان و گریزان رفت زیبایی



در بندبندم انجمادی پنجه افکنده

مانده زبان از گفتن و پایم ز پویایی



از در درآمد احتمال و سایه و زشتی

گم شد یقین و آفتاب و مهر و دانایی



با خاطراتی زهرناک، اندیشه هایی خام

دیروز مرد، امروز رفت و نیست فردایی...!

با تمام اندوهی که از بند بند شعرتان بر تشنگی ام بارید
سیراب شدم دعا می کنم احتمال و سایه و زشتی در برابر یقین و آفتاب و مهر و دانایی چنان کم بیاورد که سرزمین صدای خوبتان قلمرو تمام زیبایی ها شود
قلمتان همیشه سبز

گذری عاشقانه 1391/10/29 ساعت 10:47

زیباست مثل خیلی از شعراتون.
جسارتن تو بیت آخر به نظرم اگه می نوشتید
با خاطراتی پخته و اندیشه هایی خام
زیباتر میشد.

شعرتون خیلی دلتنگیموزیادترکرد!!!مخصوصا:

"افکار من سرد و سترون گشته و موهوم
احساس من آبستن درد است و نازایی!"

خداکنه شماهیچ وقت دلتون نگیره بابامادلمون به سرزندگی شماخوشه ها!!!
وای کاش آسمان چشمهای رهاآنقدرباروربودکه تمام سرزمینهای دلتنگی ات راشعرباران کند!!!
اماچون کویری خشکیده ازاحساس لطافت باتوبودنم که نیستی وهیچ جوانه ای دردلم نمی روید!!!
وقتی که هستی تمام سنگفرشهای دلم هم آنچنان دردل جوانه داردکه تمامش راترک می زند!!!
واین ازقدرت جوشش تودرمن است.
باش تاجوانه های زندگی ام زنده شود....
فرداهایی راپرازنشاط برایتان آرزومندم.

غم زیبای این غزل رو دوست دارم، و به پایان بندیتون هزار آفرین میدم
و چقدر خوشحالم که اینجا آپ شده
مرسی
راستی
سلام!

درود بر شما.
زیباست شعرتان

سلام
از وبلاگ های بروز شده اومدم اینجا و البته خوشحال از این موضوع
شعرهای قشنگی داری - سرشار از عاطفه و احساس -
اما یه ایراد کوچولو :
تکرار صفات و ردیف کردن عبارت های مکمل به زیبایی کارت لطمه می زند مثلا :
تردید و تنهایی
سرد و سترون
درد است و نازایی
دوری و کین و فراموشی
احتمال و سایه و زشتی
یقین و آفتاب و مهر و دانایی

و...

اما شعرهات و دوست داشتم

مانا باشی

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد